(زنده ی ابدی) چو از ازل به خیال رخت به جوش و خروشم الی الابد به ره عشقت ای نگار بکوشم مرا به آب بقا تا به کی فریب توان داد که زنده ی ابدی در کنار آن لب نوشم نه شوق بادهٔ دوشم نموده مست که امشب ز پا فتاده ی عشقم اسیر آن بر و دوشم اگر چه واله و دیوانه ام به وادی هجران به راه وصل عزیزان قسم به عشق بهوشم رسیده شهرت و آوازهام اگرچه به گردون در آستانه ی عشق رخت خمود و خموشم درآن دمی که رقیبم هوای کوی تو دارد چرا بر آتش غیرت سپندسان نخروشم شدم به میکدهٔ عشق تا توانی ، قلب زار بینوایان شاد کن
درون سینه ی خود آسمانی کردهام پیدا
داروین گفتا بشر از نسل میمون بودہ است
ی ,عشق ,زنده ,دوشم ,رخت ,ابدی ,زنده ی ,ی ابدی ,و آوازهام ,آوازهام اگرچه ,شهرت و
درباره این سایت